تو یک طلوعی، من آن تنگ غروبم |
|
|
|
تو چشمه ساری، من آن خشکیده رودم |
|
تو آن شکوفهای بر شاخساران |
|
|
|
من تک درختی بدون ابر و باران |
|
تو خود شروعی، منم نقطه پایان |
|
|
|
تو ناخوانده کتابی، مرا خوانده فراوان |
|
تو آن گلبرگ طناز و پر از ناز |
|
|
|
من زمین خورده از این دنیای لجباز |
|
تو هزاران در به رویت میگشایند |
|
|
|
گم گشته در خود،چون به رویت در کند باز |
|
تو نوایی، تویی آغاز یک شعر |
|
|
|
من آن آهنگ خاموش، منم پایان آواز |
|
تو نماز صبح را در سجودی |
|
|
|
من به مغرب جانمازم میکنم باز |
|
تو آن جوانهای در انتظار گرما |
|
|
|
من برگ زردم در هراس و بیم سرما |
|
تو خود پر میکشی به سوی پرواز |
|
|
|
من اندیشه کنم به قعر دریا |
|
تو آن ستارهای منتظر ماه |
|
|
|
من طرد شده شهاب، در تیرگی راه |
|
تویی آن زائری در راه زیارت |
|
|
|
من زیارت کرده و نایافته حاجت |
ما را در اینستاگرام دنبال کنید sher_dar_sokhan @