شِکوه کردیـم پیش تـو ما از بـدی دگران |
|
|
|
ناله بردیم از علفزار ما بـه تیغ خیـزران |
|
گلهها و نالهها بی سود و هم بیهـوده بـود |
|
|
|
چونکه ما خوبان بـدادیم در ره ما بهتران |
|
ما که بی منت بدادیم هرچه بـود دار و ندار |
|
|
|
در رهِ دلبر، رهـا کردیم هـزاران دلبـران |
|
ما بگشتـیـم در کویر دنبال یک آب روان |
|
|
|
در پـی گلهای یـونـجـه، هم که موج شبـدران |
|
***
ما ز رودخانه گذشتیم و شدیم مغرور بر آن |
|
|
|
ناگهان دیدیم که غرقیم ما به دریـا بیکران |
|
تـو گـفـتی هست خدا بر من یکی و تو یکی |
|
|
|
پس چه شد با وعده ای رفتی به سوی کافران |
|
ما که گفتیم در خزانیم پس برو با ما نیـا |
|
|
|
تو گفتی گل دهند پاییز تمام کوکبان |
ما را در اینستاگرام دنبال کنید sher_dar_sokhan @