در این روزها دگر هیچ کس کسی را دوست ندارد |
|
|
|
نـوای نی دگـر آن نـالـهی جانسوز نـدارد |
|
به هر کس میرسی نالان و سرگردان خویش است |
|
|
|
که آن خود کرده را چیزی به جز افسوس ندارد |
|
اگـر مـحـتـاج نـانـنـد و به حرمان هـمجـواران |
|
|
|
به جـز سـیـری روا بر ما در این دنیا نباشد |
|
زمستـان گـر که هست، باشد، به ما سرما نباشد |
|
|
|
به تابستان هوا گرم و به ما گرما نباشد |
|
یکی لیلا اگر باشد،هزار مـجــنـون در این شهر |
|
|
|
به جز بـر ما، سـزاوار بـر کسی لـیلا نباشد |
|
در این روزها درختان هم به یکدیگر غریبند |
|
|
|
سیه چادر کنند بر سر که همدیگر نبینند |
|
در این روزها تمام بوتهها از ریشه خشکند |
|
|
|
تـمـام بـاغـبـانـان در عـزای گـل نشینند |
|
در این روزها شکوفه از درختان در گریز است |
|
|
|
درختان ساکتـنـد و آن شکوفـه در ستـیـز است |
|
درختان میشوند لخت و شکوفه نیز به نسیان |
|
|
|
نداند که شکوفه بی درختان هیچِ هیچ است |
|
ما را در اینستاگرام دنبال کنید sher_dar_sokhan @