بگذشت بهار و بلبل به چمنزار نیامد
دلبر همه جا رفت، به بالینِ منِ زار نیامد
اینهمه گل، برکف ما به جز تیغ و به جزخار نیامد
عالمی دوست، بَر ما به جز آن یارِ ستمکار نیامد
همه پر شور و بر این حزن پر اندوه ما
یک صوت خوش و نوای غمساز نیامد
در جمع مستان ما نشستیم خمار
شب طی شد و آن ساقی دمساز نیامد
به هر میکده رفتیم، همه سرکه فروش بود
کام تلخ و یکی ساغر پر شراب نیامد
دل به دریا چون زدیم خشکیدش
در طالع ما، به جز کویر و جز سراب نیامد
ما را در اینستاگرام دنبال کنید sher_dar_sokhan @