هر چه گفتم من، تو هرگز نشنیدی
نیازم نفسی بود و تو بر من ندمیدی
هر چه زنهار به تو دادم از خطر
هر چه گشتم در پی ات من در به در
هر چه از خود کندم و بر تو زدم
شاید بتوانم که تو از دست ندهم
***
هر چه گفتی، من خموش ماندم به جا
به هر بیراهه رفتی من نپرسیدم کجا
هر چه قهر کردی، من نوازشها زدم
هر چه طبل جنگ زدی، من طبل سازشها زدم
هر چه تو طوفان شدی، من صخرهی آرام شدم
هر چه تو عصیان شدی، من دور ز هر طغیان شدم
آخرش رفتی و من تنها شدم
سایهای بودم، ز ناچاری خود بر پا شدم
ما را در اینستاگرام دنبال کنید sher_dar_sokhan @