میان جنگلم، وقت غروب است |
|
|||
شب رسید و مقصد من راه دور است | ||||
هر قدم که میروم واپس نتوانم نگریست |
|
|||
چه تاریکتر از آن است که بود لحظهی پیش | ||||
گر پیش روم چه امید به نجات است |
|
|||
گر بمانم، بسی این شب دراز است | ||||
گر که برگـردم و واپـس بـروم |
|
|||
از کجا دانم که آن چاره ی کار است | ||||
پس تاریکتر از آنست |
|
|||
چو به راست بنگرم تردید کنم، |
|
|||
شاید که چپ روشنتر از آنست | ||||
با خود اندیشه کنم، گناه من نباشد که شب است |
|
|||
محیط من آوای وحش و جنگل است | ||||
ظلمت اگر هست چرا روزنهی نور نیست |
|
|||
هرچه در این عالم است با یکدگر جور نیست | ||||
مگر نگویند زمین بزرگ و هم فراخست |
|
|||
آنچه نصیب ما نشد یک کوره راه است | ||||
*** | ||||
ناگه نگهم خیره بر آسمان شد |
|
|||
چشم گشاده بر نور ستارگان شد | ||||
نجوایی به گوش دل شنیدم |
|
|||
نجوا کننده در نهان و من ندیدم | ||||
*** | ||||
" برخیز وبگشا پر و پرواز کن |
|
|||
راه خود به آسمان تو آغاز کن | ||||
زمین رها و زمینی فراموش کن |
|
|||
ستاره در آغوش گیر، | ||||
دگر هرچه چراغ است تو خاموش کن" |
ما را در اینستاگرام دنبال کنید sher_dar_sokhan @